پاکنویس



گاهی حس میکنم دیگه زندگیم بدون اون معنی نداره.این فکرهای قشنگی هستن اما بهترین چیزی که تو ذهنمه اینه. این حجم از عشق و دوست داشتن چطوری توی این دنیا جامیشه. شاید چون این فکر معماگونه ست دوستش دارم. 

 شروع زندگی مشترکمون با آقای میم،تا سه روز دیگه به دوسال میرسه .

بعد از ازدواج هم شبهای زیادی رو ازش دور خوابیدم.اما هرچی که میگذره،شبهای بدون میم جان سخت تر صبح میشن.

حیلی وقته وبلاگم آپدیت نشده.بهونه اش باشه سرِ بی خوابی شبانه ی شبی که ازش دور هستم .


امشب شب اول محرمه و امسال نسبت به شروع محرم یک خاصی دارم.

میتونم بگن من آدم خوش شانسی بودم که تو خانواده ای بعنوان عروس وارد شدن که محرم و صفر براشون خیلی ارزشمنده.من هم میتونم توی حال و هوای محرم قرار بگیرم.

انشالله امام حسین امسال یک نگاه خاص به همه داشته باشن و من و خانوادمو هم یکطور دیگه از وجودشون سعادتمند کنند.

اول از همه شفای عشق زندایی رو ازت میخوام یا امام حسین.معجزه تو بهمون نشون بده.

و بعد سلامتی خانوادمون و عاقبت بخیری همه.و فرزندان سالم و صالح برای خودمون.

بهترینا برای شما خوبان باشه


.

چند روزی میشه که دوتا از بهترین تاریخ های عمرم رو پشت سر گذاشتم.یکم شهریور سالگرد ازدواج،و پنجم تولدم رو.

خدارو شکر میکنم که امسال هم سالگرد ازدواجمون تونستیم دور هم با خانواده هامون باشیم.

حس های مبهمی دارم.تقریبا این حس هرلحظمو باخودش درگیر کرده.دوست دارم نصف بشم و نصفم همیشه پیش مامانم باشه. که دیگه هرروز دور ازم تنها نمونه،تا شب که بابام برگردن خونه.

که نصفم بتونه توی کارها هرروز کمکش کنه. که نصفم بتونه همصحبتش بشه و تنهاییش رو پر کنه. که نصفم اونجا باشه و نذاره مامانم افسرده تر بشه.

تقریبا میشه گفت نصف لحظه هام داره با این سنگینی عذاب میگذره.

سرتونو درد آوردم.امیدوارم همه پدرمادرای دنیا سالم باشن.خوش باشن.بخندن همیشه. 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها